وقنامه یک رزمنده به خودش تی بچه‏های گروهان را در پادگان می‏بینی، گویی اعضای یک خانواده‏اید. خوشحال می‏شوید و با اندک برنامه‏ای قرار می‏گذارید بعدازظهر ساعت پنج به منزل شهید جعفری بروید. کوچه را آذین بسته‏اند و سیاهی و چراغانی و گل و گلدان نشان از پذیرش عارفانه خانواده‏ی شهید می‏کند. جلوی منزل آب و جارو شده. خود را به برادر شهید معرفی می‏کنید و با سلام و صلوات وارد منزل شهید می‏شوید. پدر پیر شهید به جمع شما می‏پیوندد. سخنانی رد و بدل می‏شود. شما خوشحال از اینکه کنار همرزمی با این سعادت بوده‏اید، و پدر مسرور از اینکه خدا چنین فرزندی به او عنایت کرده است. 

پنج روز پیش جنازه‏ی شهید با تشییع باشکوهی دفن شده و حالا عکسهای او تنها یادگار باقی مانده از او است. مادر شهید وارد می‏شود. همه برمی‏خیزند. سکوت مجلس را پر می‏کند. مادر شهید یکی یکی را برانداز می‏کند. نمی‏دانید شما باید سخن آغاز کنید یا مادر شهید. اما او خود می‏داند. 

« عزیزانم خوش آمدید. صفا آوردید... » 

صدایش می‏لرزد. شاید هر یک از ما را فرزند خود می‏بیند. طبیعی است که این سؤال برای این مادر پیر پیش آید که چرا فرزند من شهید شده و اینها سالم برگشته‏اند؟ این مادر که از وضعیت جنگ و خط مقدم و خمپاره خبر ندارد. اما او خود پاسخگوی این توهم شماست: 

« ان‏شاءالله که همیشه سرافراز باشین و خدا شما رو برای پدر و مادرتون حفظ کنه. پسر من خودش گفته بود که می‏ره و دیگر نمی‏آد. حتما امام حسین اونو انتخاب کرده و برده پیش علی‏اکبر خودش. خدا کنه شما باقی بمونین و کمک امام کنین تا اسلام زنده بمونه، تا انقلاب هم بمونه.. » 

کلمات خیلی ساده است، ولی عمق بینش اسلامی را در خود دارد. از شعارها و لفاظی خالی است، ولی حق مطلب را خوب ادا می‏کند. ماشاءالله به چنین خانواده‏ای و مادری. ساعتی می‏گذرد و حضور شما تسلای دل خانواده شهید است. خاطراتی از شهید برای خانواده‏اش نقل می‏کنید و جبهه اسلام را مرهون فداکاریها و جانبازیهای این شهیدان می‏شمارید. بعد از صرف چای و میوه و شیرینی از منزل خارج می‏شوید و قرار می‏شود سری هم به منزل شهید جباری بزنید. این خانه هم مثل خانه شهید جعفری، محقر و باصفا، با این تفاوت که این خانه مادر ندارد. شهید جباری همراه با پدر و دو خواهرش زندگی می‏کرده است. 

پدرش از شما می‏خواهد که بیشتر به این خانه سر بزنید و شما قول می‏دهید در هر فرصت مناسب به همراه سایر بچه‏های گردان به خانه شهید بروید. قبل از اینکه از خانه خارج شوید یکی از بچه‏ها چند بیت شعر و مرثیه اباعبدالله الحسین را می‏خواند و بدین وسیله خود را در حزن و اندوه خانواده شریک می‏سازید. خیلی خوب شد. روز خوبی بود. رسیدگی به خانواده شهدا به پایان رسید. قرار پس فردا هم گذاشته می‏شود و قرار می‏شود طی آن روز به خانه‏ی سه شهید دیگر برویم. قرار آخر برای نماز جمعه است. قرار است در آنجا وضعیت برگشت به منطقه روشن شود و به اطلاع نیروها برسد.

روز جمعه هم فرامی‏رسد و مشخص می‏شود که روز یکشنبه ساعت هشت صبح همه باید برای حرکت به سوی منطقه در پادگان باشند.